در «مسند احمد حنبل» از «عفیف کندى» نقل است که گفت: من بازرگان بودم و براى تجارت و خرید اجناس از عباس (عموى پیامبر) که تاجر بود، به مکه سفر نمودم، در منا نزد وى نشسته بودم، که مردى از خانه هاى اطراف بیرون آمد و به آفتاب نگاه کرد و چون دید غروب کرده به نماز ایستاد، سپس زنى از همان خانه بیرون آمد و پشت سر او به نماز ایستاد، آنگاه نوجوانى زیبا روى از همان خانه بیرون آمد و او نیز همراه وى به نماز ایستاد.
از عباس پرسیدم: این مرد کیست؟ گفت: او محمد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم، برادرزاده من است.
پرسیدم: این زن کیست؟ گفت: همسر او خدیجه دخت خویلد است، پرسیدم: این جوان کیست؟ گفت: او على علیه السّلام ابن ابى طالب، پسر عموى اوست. پرسیدم: این حرکاتى که انجام مى دهند چیست؟ گفت: نماز مى گذارند و گمان دارند که پیامبر است و جز همسر و پسر عمویش؛ کسى به او ایمان نیاورده است.
((ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج2، ص:51 تا 52))
بازدید امروز: 64
بازدید دیروز: 54
کل بازدیدها: 815239